من آیفونم را در یک تعطیلات رویایی گم کردم – و این یک کابوس نبود
سفر ما به اسپانیا و مراکش، که همسرم جولی به طور دقیق برای 15 ماه برنامه ریزی کرده بود، در 25 ژوئن شروع بسیار بدی داشت. پس از ورود از پورتلند، اورگان به شیکاگو، متوجه شدیم که پرواز اتصال ما به نیوآرک، نیوجرسی به دلیل مشکلات آب و هوایی لغو شده است. در حالی که دو ساعت و نیم در صف منتظر بودیم تا با یکی از نمایندگان خطوط هوایی یونایتد صحبت کنیم، یک نماینده خدمات مشتری از طریق پیامک به ما گفت که ممکن است دو روز در شهر بادگیر گیر بیفتیم.
جولی، معلم اسپانیایی 30 ساله، در آستانه تحقق رویای همیشگی خود برای دیدار از اسپانیا بود. اکنون چندین فعالیت در خطر حذف شدن از لیست سطل او بود زیرا بدترین ترس های او در مورد سفر به حقیقت می پیوندند. وقتی بالاخره به میز خدمت رسیدیم، امیدمان تمام شد. ماجرا را برای مامور توضیح دادیم و او چند دقیقهای به کامپیوترش خیره شد. بالاخره سرش را بلند کرد و گفت: «امشب میتوانی با پرواز بیرون بروی؟»
“به نیوآرک؟” جولی پرسید.
او پاسخ داد: «نه، تمام راه آن سوی اقیانوس اطلس».
جولی اشک خوشحالی زد و من از نماینده پرسیدم که آیا کیک پنیر را دوست دارد زیرا در چند قدمی کیوسکی آن را می فروخت. او گفت که نیست، اما اضافه کرد که همسرش دارد. گفتم: «خب، همسرت امشب چیزکیک میخورد».
چند ساعت بعد در پروازی به سمت بروکسل بودیم. سپس قرار بود به مادرید برویم و فقط 9 ساعت عقبتر از برنامه میرسیدیم. همه چیز با دنیا خوب بود – تا اینکه درست زمانی که می خواستم یک وافل بلژیکی صادقانه را در فرودگاه بروکسل بخورم، متوجه ناراحتی شدم. آیفون من هیچ جا پیدا نشد.
من سه هفته است که بدون تلفن هستم – و واقعاً آنقدرها آن را از دست ندادم.
پس از جست و جوی دیوانه وار در میان کیف هایم، با نفس کشیدن دوباره قدم هایم را طی کردم، و در نهایت با تلنگری دیوانه وار با نیروهای امنیتی صحبت کردم تا با یکی از مقامات فرودگاه صحبت کنم، متوجه شدم تلفنم از بین رفته است و من خوش شانس خواهم بود که دوباره آن را ببینم. آرامش عجیبی بر من حاکم شد. همانطور که به سمت دروازه خود برگشتیم، به سمت جولی برگشتم و به طور واقعی گفتم: “لعنتی. من نمی گذارم این تعطیلات ما را خراب کند.»
حالا، بهعنوان یک فرد مضطرب که معمولاً از این قبیل چیزها عصبانی است و وسواس میکند، این جمله جسورانهای بود. اما با افتخار می گویم که به قولم وفادار ماندم. با این حال، شگفتانگیزتر از آن، این است که من سه هفته بدون تلفن بودم – و من واقعاً آنقدرها آن را از دست ندادم.
این چیز مهمی نیست
شاید این شلوغی فعالیت هایی بود که جولی برنامه ریزی کرده بود که حواس من را از نداشتن تلفنم پرت کرد – یا اینکه آی پد جدیدم را با خودم آورده بودم (که به نوعی توانستم آن را از دست ندهم) – اما در طول سفر 17 روزه هرگز آیفون 12 خود را از دست ندادم. قبل از اینکه هر روز ماجراجوییهایمان را ترک کنیم، آیپد را باز میکردم تا ایمیل، فیسبوک، حساب بانکیام (من برای مجازات شکمخور هستم) و نحوه عملکرد تیمهای بیسبال فانتزی من در روز قبل را بررسی کنم. دیگر برای من عادت نیست هر چند دقیقه یک بار گوشی خود را چک کنم.
جولی به دلایل مشخص مسئول عکس گرفتن بود و اگر عکس خاصی می خواستم فقط گوشی او را می خواستم و عکس می گرفتم. من همچنین به دختر و پسر بزرگم پیام دادم و به آنها گفتم چه اتفاقی افتاده است و اگر لازم بود با من تماس بگیرند به جولی پیامک بدهند.
شاید آزاردهنده ترین جنبه (برای جولی) این بود که اپل واچ خود را با خودم نیاوردم (از ترس گم کردن آن، از قضا)، بنابراین همیشه از او درباره زمان می پرسیدم. به طور کلی، این یک ناراحتی بسیار جزئی است.
یک احساس رهایی بخش
شاید ناخواسته ترین پیامد بی تلفنی برای مدت طولانی، احساس رهایی از یک اجبار مبهم ظالمانه باشد. بدون تلفن دائماً در دست، سؤالات آزاردهنده ای مانند «آیا کسی پیامک ارسال کرده است؟» یا «آیا یانکی ها برنده هستند؟» (این روزها پاسخ این سؤال احتمالاً «نه» است) تقریباً به ذهن من نمی رسد. و برداشتن تبلتم یا نشستن پشت لپتاپم برای یافتن این پاسخها تلاش بسیار بیشتری میطلبد، به این معنی که به طور کلی کمتر روی این چیزها تمرکز میکنم.
یکی دیگر از مزایای غیرمنتظره از دست دادن تلفنم این بود که به من این امکان را می داد که در لحظه بازدید از مکان های چشمگیر مانند الحمرا – یک مجموعه قصر و قلعه باستانی در گرانادا، اسپانیا – غرق شوم و نگران عکس گرفتن از تک تک چیزهایی که دیدیم نباشم. من واقعاً تحت تأثیر جولی قرار گرفتم که این درس را بدون گم کردن تلفنش می دانست. چندین بار در طول سفر – از جمله زمانی که ما روی شترها نشسته بودیم و غروب خورشید را در صحرای آگافای مراکش تماشا می کردیم – او دوربینش را زمین گذاشت و گفت: “حالا من فقط می خواهم همه اینها را بردارم.”
از دست دادن تلفن من همچنین منجر به بسیاری از مکالمات معنی دار شد – با جولی و سایر مسافران – که ممکن بود در غیر این صورت اتفاق نمی افتاد زیرا، اجازه دهید با آن روبرو شویم، با وجود همه نکات مثبت، تلفن های هوشمند تأثیر مضری بر تعامل انسان دارند. ما در طول سفر خود در رستورانها زیاد غذا میخوردیم و نمیتوانم تعداد دفعاتی را بشمارم که مردم را دیدم که به جای اینکه واقعاً با یکدیگر صحبت کنند، پشت میزهایشان نشستهاند و به تلفنهای لعنتیشان خیره شدهاند.
یک برگ جدید؟
بنابراین وقتی تلفن من ظاهر می شود – مطمئن هستم که هنوز زیر یک صندلی 42K پنهان است – یا مجبور می شوم یک گوشی جدید تهیه کنم، آیا من یک فرد تغییر یافته خواهم بود؟ هیأت منصفه هنوز در این مورد حاضر نیست.
پس از تقریبا یک دهه استفاده از گوشی های هوشمند، ترک کردن این عادات برای همیشه دشوار است، اما من مطمئناً امیدوارم که چنین شود. چرا؟ با وجود این واقعیت که گوشی من فقط اونس وزن دارد، احساس می کنم وزنه بزرگی از روی من برداشته شده است.
توصیه های سردبیران